من در این سورهی مبارکهی نمل تأمّل میکردم. خیلی عجیب است ماجرای سلیمانِ پیغمبر (علی نبیّنا و علیه السّلام) که در این سوره مقداری از قضایای سلیمان نبی ذکر شده تقریباً همهی قضایا در همین محور دُور میزند. سوره با ماجرای موسیٰ شروع میشود و منتهی میشود به فرعون که علوّ و استکبار فرعونی را ذکر میکند، یعنی اینکه یک انسانی به قدرت خود و به عزّت ظاهری خود آن قدر ببالد که دنیایی از او به وجود بیاید که از فرعون به وجود آمد. بلافاصله وارد قضایای سلیمان و داوود میشود: وَلَقَد ءاتَینا داو{دَ وَسُلَیمّْنَ عِلمًا؛4 علم را خدای متعال به اینها داد، مُلک و قدرت را به اینها داد که سلیمان به مردمی که در اطرافش بودند خطاب کرد و گفت: وَ اوتینا مِن کُلِّ شَیء؛5 همهی امکاناتی که برای یک قدرتِ یگانه لازم است، خدای متعال به سلیمان عطا کرده بود. مُلک سلیمانی، حکومت سلیمانی، محصول تلاش چندصدسالهی بنیاسرائیل است؛ یعنی همان حقّی که موسیٰ آن را عرضه کرد بر فرعون، آن کلمهی توحیدی که در بنیاسرائیل سالیان درازی تعقیب شد، مظهر حکومت این حق و کلمهی توحید، حکومت داوود است و بعد از او حکومت سلیمانِ پیغمبر، که یک حکومت عجیبی است.