بیانات و مکتوبات 1369


شرط دوّم، علاقه و اعتقاد به دانشجو است. اگر کسی از شکل دانشجو و جوانهای این‌جوری بیزار است، پایش را نگذارد به دانشگاه. اگر کسی علوم رایج در دانشگاه را جهل میداند، اینها را اصلاً علم نمیداند، نرود دانشگاه؛ باید اعتقاد داشته باشد به رسالت دانشجو و رسالت این محیط و درس این محیط؛ و دانشجو را مورد محبّت خود قرار بدهد؛ بداند که او هم مثل همین جوانی است که پسر ما است؛ همین بچّه‌های ما آنجا هستند. بچّه‌ی ما هم گاهی بداخلاقی میکند، او هم بداخلاقی میکند؛ بچّه‌ی ما هم گاهی تحت تأثیر یک چیزی قرار میگیرد، او هم قرار میگیرد؛ یعنی به چشم فرزندان و نزدیکان خودش نگاه کند. نمیگویم به قدر بچّه‌ی خودش محبّت داشته باشد خب اینکه معقول نیست و غالباً عملی نیست لکن محبّت داشته باشد؛ این قشر را به چشم تعطّف و علاقه و محبّت نگاه کند و به این علم، به این درس، به این محیط علاقه داشته باشد. سابقها بعضی از علمای خوب بودند که آشنا نبودند با مسائل علوم جدید و اصلاً اینها را علم نمیدانستند واقعاً من دیده بودم؛ این، تصوّر نیست من عالِم متّقیِ مؤمنِ فاضلی را دیده بودم که اصلاً اینها را علم نمیدانست بلکه حتّی هر چه را در یک کتاب غیر عربی نوشته بشود، علم نمیدانست؛ کتاب فارسی را اصلاً جهل میدانست! میگفت کتابهای فارسی چیست؟ ببینید این یک طرز فکری است. حالا البتّه این فکرها امروز نیست که آدم کتاب غیر عربی را [علم نداند]. حالا شقوق دیگری هم دارد که اگر بگویم، بیشتر تعجّب خواهید کرد؛ که حالا اینها هم باز یک خرده مال قدیمی‌تر است، امّا من خودم درک کردم این‌جور کسی را که کتاب چاپ حروفی را قابل خواندن نمیدانست؛ میگفت این کتابها بی‌ربط است؛ چاپ باید چاپ سنگی، روی ورقه‌های بزرگ با خطّ عبدالرّحیم7 نوشته شده باشد!

«5»