جوانی یک چیز عجیبی است؛ خب آقایان همه جوانی را گذراندهاند، آن احساسات دوران جوانی اصلاً میطلبد یک تکیهگاه روحی را. خب این آقا نشسته آنجا با عقل، با معرفت، با منطق، با متانت، با بلندنظری و سعهی صدر، حرف را بشنود، جواب بدهد؛ نفر اوّل، دوّم و سوّم، «مشتری بر وی بجوشد»؛18 آن وقت این آقا صاحب نفوذ معنوی در دانشگاه خواهد شد؛ حالا رئیس دانشگاه، یا رئیس فلان ارگان انقلابی، یا رئیس فلان انجمن، گیرم حرف دیگری بزنند؛ خب بزنند؛ [امّا] آنچه او میگوید، خواهد شد. وقتی گفته شد که اگر پای درس آن آقا بروید، من بر دین شما میترسم، دانشجو دیگر نمیرود پای درس آن آقا؛ وقتی گفته شد که این رئیس به درد این دانشگاه نمیخورد، بچّهها دیگر او را به ریاست قبول نمیکنند؛ یعنی نفوذ کلمه اینجوری خواهد شد.