بیانات و مکتوبات 1369


شما که میخوانید، باید بنده بفهمم. الان شعر را شما میخوانید، من نمیفهمم که شما چه دارید میگویید؛ خب، این یک ایراد است. یا من فارسی‌ام باید ضعیف باشد که نفهمم، یا باید آن مطلب مطلبی فراتر از گنجایش ذهن من باشد، یا من باید به زبان شعر آشنا نباشم. امّا اگر من فارسی بلدم، به زبان شعر آشنایم، فنون گوناگون ترصیعِ7 شعر و مصنوعاتِ شعر را هم کم و بیش میدانم، آن مطلب هم مطلب خیلی غیر قابل فهمی نیست، در عین حال شما میخوانید و من نمیفهمم، این یک عیبی است. «من»، نه شخص من، یعنی فارسی‌زبان، مخاطب شما؛ بالاخره باید شما ارتباط بگیرید با مخاطبتان. هنرمند باید قادر بر ارتباط‌گیری با مخاطب خودش باشد؛ وَالّا هنرمندی که نتواند مخاطب خودش را به خودش وصل کند، چه هنرمندی است؟ باید بتواند رابطه بگیرد؛ حالا با هر کسی طرف است. شما که نمیخواهید با یک قشر خاصّی، با یک چند نفر معدود حرف بزنید؛ شما میخواهید با یک ملّت حرف بزنید؛ یعنی شعر شما ماندگار است. به نظر بنده اینها جزو قواعد حتمی شعر است؛ اینها جلوتر از قواعد عروض8 و قافیه است؛ چون قاعده‌ی عروض و قافیه را شکستند، امّا این قابل شکستن نیست؛ اینها قواعد محاوره است.

«11»