فرض بفرمایید که تبیین و بیان؛ روشن کنید چه میخواهید بگویید. خب، شما ببینید الان ما مثنویهای دشوار داریم؛ فرض کنید که گلشن راز؛4 خب، گلشن راز یک مثنوی مشکل است دیگر، ببینید چقدر شرح نوشتهاند کسی مثل لاهیجی، فیلسوف، نشسته و برای گلشن راز شرح نوشته لکن بالاخره اگر کسی این مطلب را بلد باشد، این شعر را که نگاه کرد، این شعر گویای آن مطلب است. جوری نباشد که شعر، گویای مطلب مراد شاعر نباشد؛ یعنی اگر چنانچه فرض کردیم من آن مطلب را میتوانم بفهمم، ذهن من گنجایش دارد آن مطلب را بفهمد؛ [در حالی که] باید من از گفتهی شما هم آن را بفهمم. اگر گفتهی شما آن را نرساند، این خروج از قواعد شعر است.