و امّا مذاکره؛ بنده معتقدم آن کسانی که فکر میکنند ما باید با رأس استکبار، یعنی آمریکا مذاکره کنیم، یا دچار سادهلوحی هستند یا مرعوبند. امّا مرعوب بودن از این باب که بارها من این را عرض کردهام که استکبار بیش از اینکه نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را میخورد. اصلاً استکبار با تشر زنده است، با [نمایش] ابّهت زنده است، با شکلک درآوردن و ترساندن این و آن زنده است. الان آمریکا با ملّتهای جهان سوّم، حتّی این اواخر با ملّتهای ثروتمند و قوی جوری حرف میزند که انگار اگر او نخواهد، اینها نمیتوانند نَفَس بکشند اصلاً امروز با شوروی و با اروپا هم آمریکا همینجور حرف میزند؛ با کشورهای جهان سوّم در آفریقا و در آسیا که جای خود آنها هم متأسّفانه باور میکنند ملّتها را نمیگویم، سردمداران باور میکنند در حالی که اگر ده تا از این کشورها نمیگویم همهی آنها؛ ده کشور از کشورهای فقیر دنیا، نه آن پولدارها بیایند با هم متّحد بشوند و تصمیم بگیرند که از آمریکا نترسند و با آمریکا کار نداشته باشند و به آمریکا باج هم ندهند، و اجازه ندهند او از آنها استفادهی سوقالجیشی، استفادهی نظامی و استفادهی اقتصادی بکند، اگر ده کشور اینجور دستبهدست هم بدهند، آمریکا را وادار میکنند به عقبنشینی؛ نه فقط آمریکا را، بلکه جناح مستکبر دنیا را میتوانند وادار کنند به عقبنشینی. دلیل واضح این امر این است که در همین کشورهای فقیر، هر جا یک انقلابی به وجود آمد و یک دولتی سرِ کار آمد که به آمریکا باج نمیخواهد بدهد، آمریکا تمام نیرویش را متمرکز کرد برای اینکه آن دولت را از بین ببرد و شکست بدهد و یک دولت طرفدار خودش را بیاورد؛ چرا؟ چون میترسند؛ چون میدانند با یک دولت انقلابی، ولو در آمریکای لاتین، ولو در انتهای آفریقا، نمیتوانند منافعشان را تأمین کنند؛ نمیتوانند آن کاری را که میخواهند، انجام بدهند.