من همین جا این خلأ را در جامعهمان یادآور بشوم؛ خلأ اذان را. در این تهران صدای اذان به گوش انسان نمیرسد؛ چرا؟ اذان یک شعار اسلامی است. ما با اینکه پشت بلندگو تا دیروقتی از شب، شعر بخوانند یا قرآن بخوانند یا نوحه بخوانند و مزاحم همسایهها بشوند، مخالفیم؛ مقابله هم میکنیم با یک چنین چیزی، امّا با اینکه صدای اذان، اوّل ظهر، اوّل مغرب، اوّل اذان صبح، بخصوص از حنجرهها خارج بشود، صد درصد موافقیم. اذان خیلی چیز خوبی است؛ «حَیَّ عَلَی الصَّلوة»، «حَیَّ عَلَی الفَلاح»، «اَللّهُ اَکبَر» با توجّه [گفته شود]. چرا اذان در جامعهی ما نیست؟ بانگ اذان به دلها امید میدهد، دلهای افسرده را روشن میکند البتّه سحرها برای اذان صبح از بلندگو استفاده نکنند؛ با حنجره اشکالی ندارد اذان بگویند؛ وقت بیداری است؛ بلندگو ممکن است اسباب زحمت بشود مسجدها وقت نماز سرشار و مالامال از انسانهای ذاکر و ساجد و راکع باشد. همهی ظواهر جامعه ظواهر اسلامی باشد؛ یعنی چشمها، و دلهایی که پشت [این] چشمها قرار دارد خیال نکنید چشمها یک شیشه است که اینجا گذاشتهاند؛ نخیر، پشت چشم، دل انسان و جان انسانی و ذهن انسانی است باید پُر بشود از نشانههای اسلام. این یک.