در تاریخ پُرماجرای انقلاب، هیچ روزی مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردی از دودمان پیامبران و بر شیوهی آنان، با دستی پُرمعجزه و دلی به عمق و وسعت دریا، در میان مردمی شایسته و چشمبهراه، چون آیهی رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگانِ قدرت حق نشانید و تا عرش عزّت و عظمت برکشید؛ و هیچ روزی چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا بر این مردم تازیانهی غم و اندوه فرود آورد؛ ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست. در آن روز خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمهی نور در زندگی ملّت ایران جوشیده بود؛ روحی عروج کرد که با نفَس روحاللّهیاش، پیکر ملّت را جان بخشیده بود؛ حنجرهای خاموش شد که نفَس گرمش، سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانی بسته شد که آیات الهی عزّت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسونِ یأس و ذلّت را در روح آنان باطل ساخته بود. آن روز، روز عزای بزرگ عالم اسلام شد. سوزشِ آن غم به ملّت ایران منحصر نماند؛ در سراسر جهان، هر جا دل روشن و جان بیداری بود، مصیبتزده شد؛ هر جا مسلمانی آگاه از انقلاب و مسائل آن بود، خود را صاحبعزا شمرد. پس در روی زمین جایی نماند که در آن، دلهایی از این حادثهی عظیم، از اندوه لبریز نشود و انسانهایی از این فقدان بیجبران به عزا ننشینند.