وظیفهی بزرگ امثال رضاخان [در ایران] و امثال ابنالسّعود [در عربستان] و امثال فاروق در مصر و دیگران در جاهای دیگر، این بود که نگذارند مسلمانها با هم متّحد بشوند، به صورت یک نیروی فعّال دربیایند، روحیه پیدا کنند و خلاصه بیایند وسط میدان سیاست عالم؛ نقشهی استعمار بر این اساس بود. حالا شما فکر کنید، ببینید، عظمت را از اینجا میشود فهمید. فکر کنید که دهها سال امپراتوری انگلیس و در کنار او دولتهای استعماری دیگر، آخِر همه آمریکا، با پول فراوان، با اسلحهی فراوان، با ابزار علم و دانش که در اختیار داشتند، با وجود اختلافاتی که با هم داشتند، همه با هم همکاری کردند تا این مقصود عملی بشود. کدام مقصود؟ مانع شدن از حضور دستهجمعی مسلمین در صحنهی سیاست عالم و اینکه مسلمانها احساس کنند آنها هم حق دارند، آنها هم قدرت دارند، آنها هم میتوانند حرف بزنند.