حالا این را من واقعاً بد نیست به شما عرض بکنم: گاهی بعضیها ایراد میگیرند آن وقت هم ایراد میگرفتند به حضرت امام (رضوان اللّه علیه) که آقا چرا این قدر شما از دولت با این مراقبت و دقّت و وسواس پشتیبانی میکنید؟ من واقعاً تعجّب میکنم از این حرف! بنده گاهی به بعضی از نزدیکان و دوستان گفتم که این [مثل] یک اتومبیلی است که تمام دار و ندار من، فرزندان من، عزیزان من، ثروت من، موجودی من، داخل این اتومبیل است؛ یک رانندهی ماهری پیدا کردیم، گذاشتیم، دارد این اتومبیل را از یک راه بسیار خطرناکی میبرد. من همه چیزم به این اتومبیل بسته است؛ اگر یک وقتی یک چیزی هم ببینم که به نظرم ناخوشایند بیاید، مطلقاً کلمهای که یک ذرّه حواس آن راننده را پرت کند، مشغول کند او را، که نتواند این راه پُرپیچوخم و خطرناک را بسلامت طی کند و با عافیت به سرمنزل برساند، من نخواهم گفت، که خدشهای به این وارد نشود. حالا شما میگویید که مثلاً چرا ناگهان ما از این طرف، یک وزنهای را محکم نمیکوبیم به این ماشین که آقا خطاب به راننده این چه جور رانندگی است؟ یا چرا فلان نقطه آنجوری شد؟ یعنی به دست خودمان به خطر بیندازیم همه چیز نظام را؛ این خیانت است. آن کسی که از پشت گردنه، ناگهان میپرد جلوی اتومبیل، بیخودی یک داد میکشد، او دارد خیانت میکند؛ خیال میکند خدمت میکند! حالا در این وضع حسّاس بعد از انقلاب وقتش نیست.