تصوّر من این است که امام یک حکیم بود؛ یعنی همان فعل و انفعالات معنویِ باطنیِ پشت پرده را [میدید] مثل جریانهای زیرزمینی که علم خاصّی دارد که انسان جریانهای زیرزمینی آب را ببیند؛ خب، جریان روی [زمین] را هر کسی اگر چشم هم نداشته باشد، دست که زد، میفهمد، با گوشش صدای شرشر آن را هم میشنود، امّا جریان آبهای زیرزمینی را نه این معنای حکمت است. من دیدم آن انسان استثنائی زمانِ ما که هیچ کس با او قابل مقایسه نیست یعنی امام، مثل اینکه این جریانهای زیرزمینیِ حوادث را، پشت پرده را میبیند. نمیگویم غیبگویی [میکرد]؛ این حرفهای اینجوری را نمیخواهیم بزنیم که امام غیب میدانست؛ نخیر، هیچ کس جز کسی که خدای متعال به او داده باشد، از غیب خبری ندارد، امام هم نه ادّعا داشت، نه ماها در مورد آن بزرگوار این ادّعاها را داریم؛ دیدِ حکمت غیر از این است؛ [حکیم] یک چیزهایی را درک میکند با یک احساس معنوی.