بنده در این جمع صمیمی و دیدار صمیمانه مقدّمتاً یک مطلبی را عرض کنم؛ و آن، این است که حدّ فاصل ادیان الهی و مؤمنین عالم این خیل عظیم اهل ایمان از زمان حضرت آدم تا امروز، که هر یکی از اینها یک عالمی بودند با بقیّهی مردم و انسانها عبارت است از ایمان به غیب؛ یعنی ماورای دنیای احساسات ما و معادلات و محاسبات بشریِ مبتنی بر این حواس، یک دستگاهی، یک عالمی هست؛ حدّ فاصل و نقطهی اصلی، ایمان به غیب است. در اوّل سورهی بقره آمده: اَّلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیب.3 ایمان به غیب اوّلاً به معنای بیاعتنائی به دنیای شهادت، یعنی همین دنیای ارتباطاتِ مشهود و مفهومِ همه نیست؛ نه، به اینها که نباید بیاعتنائی کرد. چشم میبیند، حواس هر کدام احساس میکنند، عقل ادراک میکند، باید بر طبق اینها عمل کرد. معنای ایمان به غیب این است که ماورای آنچه در محدودهی حواسّ ظاهری و ادراک مادّی انسان هست، یک عالم دیگری، آن هم نه یک عالم بلبشویِ هرکیهرکیِ تصادفی و بخت و اقبالی، بلکه یک عالم منظّمِ علّت و معلولیِ دقیقی وجود دارد؛ یعنی ماورای این عالم مُلک یک ملکوتی هست و یک عالم معنایی هست. این عالمِ معنا مال قیامت و برزخ و بعد از مرگ نیست؛ مال همین الانِ من و شما است؛ به آن باید معتقد بود. البتّه نقطهی اصلی، بلکه کلّ معنای حقیقی همهی عوالم، ذات مقدّس باریتعالی است که او منشأ حیات و منشأ وجود و منشأ فعل و انفعالات و منشأ حرکت و منشأ همه چیز است، لکن در این عالم غیب خیلی چیزهای دیگر هم میگنجد و باید به اینها معتقد بود. بدبختی بشر آن وقتی است که همهی حقیقت را محدود کند و محصور کند در مشاهدات و محسوسات خودش؛ مثل مادّیّون، مثل بسیاری از غیر مادّیّین غافل که مادّی هم نیست، معتقد به خدا است امّا با اینکه اعتقاد به خدا دارد، شعور به این ندارد که این اعتقاد، ملازم با اعتقاد به اصل غیب، به فعل و انفعالات غیبی، به علل و معالیل4 غیبی است. اگر ما معتقد به غیب نباشیم یا درک درستی از این نداشته باشیم، نتیجه این میشود که به معادلات و مبادلاتِ مخلوق انسان و محاسبات مادّی صددرصد دل میبندیم و به آنها صددرصد اتّکاء میکنیم؛ همینهایی که میبینید صدی هشتاد یا صدی پنجاهِ آن غلط درمیآید. آن که همهی جوانب را ملاحظه میکند و بعد مثلاً حمله میکند به طبس یا حمله میکند به مرزهای غربی و جنوبی ما، کجای کار او اشکال دارد؟ آیا در محاسبات مادّیاش یک نقطهی غلط هست؟ نه، محاسبات مادّی تا آنجایی که درک فعل و انفعالات مادّی میدهد به انسان، درست است. روی پول، روی آدم، روی ابزار، روی سیاست، روی تبلیغ، روی حمایتها حساب کردن، اینها اجزای یک محاسبهی مادّی است، همهی اینها را [محاسبه] کردند. آخر سر میبینید در مشتش هیچ چیز نیست. این حاکی از این است که یک سلسلهی محاسبات و علل و عوامل و فعل و انفعالاتی هست که حواسّ انسان و در اغلب موارد عقل مادّی انسان را به آنها راه نیست؛ آنها را یک دید دیگری میتواند ببیند.