بیانات و مکتوبات 1369


در آداب‌المتعلّمین، یعنی آداب احترام شاگرد به استاد، کتابها نوشته شد. شهید ثانی کتابی دارد [به نام] منیة المرید فی آداب المفید و المستفید که اصلاً آداب مفید یعنی استاد و مستفید یعنی شاگرد، در مقابل هم چیست. شاگرد بایستی مثل نوکر استاد باشد؛ واقعاً هم ماها در حوزه‌های علمیّه همین‌جور بودیم. حقیقتاً اگر چنانچه یک استادی اجازه میداد که شاگرد دنبال سرش تا خانه او را بدرقه کند، این شاگرد خوشحال بود. اصلاً شاگرد، استاد را انتخاب میکند؛ چون آنجا اجباری هم نیست؛ هنوز هم در حوزه همین‌جور است. [طلبه] میرود این درس، آن درس، آن درس، بالاخره یکی را [به عنوان استاد] انتخاب میکند و میرود درسش؛ بعد سر درس اشکال میکند، هیچ حرفی را از استاد تعبّدی قبول نمیکند. الان هم همین‌جور است، هر کسی هم باشد فرقی نمیکند. حالا بنده درس میدهم اینجا، طلبه‌ها می‌آیند، [طلبه‌] اشکال میکند، تا وقتی هم که باور نکند و قبول نکند ساکت نمیشود؛ اگر هم ساکت بشود، میگوید استاد اشتباه کرده؛ هیچ تعبّدی نسبت به حرف استاد در محیط‌های علمی ما نیست؛ یعنی شاگرد این‌جور با استاد جری برخورد میکند، امّا همین شاگرد با آن استادی که این‌جور جری برخورد میکند، مثل نوکر او است. حالا البتّه به آن شدّت نیست، تا زمانهای ما واقعاً بود؛ [امّا] هنوز هم خیلی فرق دارد با محیط دانشگاه. یعنی [اینکه] یک شاگردی رد بشود و به استادش احترام نکند، اصلاً چنین چیزی معقول نیست، چه برسد به استادش اهانت کند. اگر اهانت کند، میگویند چرا اهانت میکنی، خب درسش نیا، چه اجباری داری. غرضم حرف آن آقا است؛ میگفت چندین قرن، مثلاً سیزده قرن، دوازده قرن علم و دین همراه بود؛ شاگرد در تاریکی باید جلوتر از استاد برود که اگر چاله‌ای هست، او بیفتد و استادش نیفتد؛ باید مثل نوکر استادش باشد، و کارهایی مانند اینها بکند. پنجاه سال [گذشته] است آن روز میگفتند که علم و دین از هم جدا شده؛ ما چندین پرونده‌ی قتل استاد به دست شاگرد داریم، نه برای خاطر چیز مهمّی، برای خاطر نمره فقط؛ استاد نمره کم داده، شاگرد او را کشته! چنین چیزی در محیط اسلامی و ادب اسلامی اصلاً قابل تصوّر نیست.

«12»