یک تخطّی و تعدّی کوچک از حدود الهی، کار شما را تبدیل میکند به یک چیز مضر؛ یعنی همان حسّاسیّتی که در مورد روحانیّت و اهمّیّت این کار شما عرض کردم، در مورد خود شما صادق است. اگر خدای نکرده تخطّی از حدود انجام بگیرد، همین کار مفید و مهم تبدیل خواهد شد به یک کار مضر. خب ممکن است شما بگویید اگر اینجور است، پس بهتر این است که ما اصلاً این کار به این پُردردسری را نکنیم، ببوسیم و برویم کنار! بله، اهمّیّت این کار و ثواب بزرگی که دارد به خاطر همین ظرافتش است؛ همهی کارهای مهم همین قدر ظریف است. پس ما بگوییم آقا ما فلان مسئولیّت را انجام نمیدهیم، چون کار ظریفی است. نه آقا، اصلاً «صراط» این است دیگر؛ صورت مُلکی مادّی جسمانی صراطی که در قیامت هست، همین است دیگر؛ ببین از این صراط میتوانی رد بشوی یا نه. باید عبور کنید از این صراط، این کار ظریف نشد، یک کار ظریف دیگر است؛ فرقی نمیکند، زندگی ظریف است. ما هر روزی پنج نوبت نماز میخوانیم و در هر نمازی هم اقلّاً در دو رکعت آن میگوییم «اٍّهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم»؛9 خب یک بار آدم دعا میکند و میگوید: اٍّهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم. برای مغفرت و برای این چیزها مگر در شبانهروز چقدر دعا میکنیم؟ در همهی نماز از اوّل تا آخر، برای مغفرت چند بار دعای الزامی و ضروری هست؟ امّا شما هفده رکعت نماز واجب دارید غیر از مستحبّات و نوافل از این هفده رکعت در ده رکعتش حتماً باید برای هدایت بگویید «اٍّهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم»، خب این برای چیست؟ این هدایت چه هدایتی است؟ برای این است که هر لحظهای ما احتیاج به همین هدایت داریم؛ الان اگر هدایتمان کرد، یک دقیقهی دیگر باز همین هدایت را میخواهیم؛ اگر یک دقیقهی دیگر هدایتمان کرد، باز یک دقیقهی دیگر همین هدایت را میخواهیم؛ دائم ما در سر دوراهی هستیم در این راهی که داریم میرویم در راه زندگی دائم در سر دوراهیِ گفتن یا نگفتن، تصمیم گرفتن یا نگرفتن، اینجوری گفتن یا آنجوری گفتن؛ پس دائم به هدایت الهی احتیاج داریم. تقوا یعنی همین که مراقب باشیم؛ این همه منشعبات دارد این راه مستقیم، مبادا یک جا اشتباه کنیم، از یکی از منشعبات، راه بیفتیم برویم. این نباید موجب بشود که آدم بگوید «خب، کاری که این قدر دردسر دارد، ببوسیم بگذاریم کنار بهتر نیست؟ دیگری بیاید بکند»؛ نه آقا! وظیفهی شما است، باید انجام بدهید. اهمّیّت کار مهم، کار واجب هم به همان اندازه است، ثواب الهی آن هم به همان اندازه است. خب، خود قضاوت مگر چه جوری است؟ رَجُلٌ قَضیٰ بِالحَقِّ وَ هُوَ لا یَعلَمُ فَهُوَ فِی النّار؛10 خب، شما بگویید آقا پس بهتر این است که اصلاً قضاوت را ببوسیم، بگذاریم کنار. قضاوتی که اگر آدم بحق هم قضاوت بکند، اگر ندانست «فی النّار» است، این چه اقدامی است؟ خب اگر همه این فکر را بکنند، پس قضاوت باید بربیفتد در دنیای اسلام! نخیر، قضاوتی که ثواب دارد، واجب است، فریضهی کفائی است و شاید در شرایط فعلی چون مَنبهالکفایة11 هم نیست و کم است، متوجّه به همه است این خطاب، از همین قبیل کارها است. این ظرافت را هم باید رعایت کنید؛ این کار را هم باید بکنید.